مکتبِ عُشّاق را ، فصلِ دگر باز شد
عشق گذر کرد و پس ، زمزمه آغاز شد
با دلِ خونینِ خود ، چشم گشا و ببین
باز محرّم رسید ، سوزِ فلک ساز شد
جمعِ خدایانِ عشق ، راهیِ میدان شدند
سرسبدِ جمعشان ، اصغرِ سرباز شد
آیتِ کبرای حق ، زیرِ سُمِ اسبها
گرچه نهان شد ولی ، باز سرافراز شد
شمعِ شبستانِ دل ، آب شد از آتشی
کز تنِ صد چاک او ، باعثِ پرواز شد
صفحه ی دل پُر شد و نای قلم باقی اَست
وای از آنکه حرم ، فاش برانداز شد
کَس به رُموزُ الوِصال ، رُخصَتِ قُربَت نیافت
شُکر خدا را ، نسیم ، صاحبِ این راز شد
تاریخ : شنبه 92/9/23 | 1:24 عصر | نویسنده : نوید تاران | نظرات ()